جدول جو
جدول جو

معنی پستان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پستان کردن(وَ)
برآمدن و آماسیدن پستان زن یا حیوان آبستن از شیر، کمی پیش از زادن: ارداد، پستان کردن گوسپند و جز آن پیش از زادن. (منتهی الارب). زهو،... و پستان کردن میش نزدیک زادن. (صراح اللغه). رمدّت الناقه ترمیداً، پستان کرد شتر ماده. الماع، پستان کردن مادیان و ماده خر و ماده شتر. (منتهی الارب) ، شیر به پستان آوردن. پرشدن پستان از شیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، نهفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
پرت کردن، دور افکندن، دور انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
نهان کردن، مخفی داشتن، پوشیدن، نهفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جسور کردنبی پروا ساختن: و یک چندی سخن او می شنود تا او را گستاخ کرد و داعیان و اتباع او را بشناخت، پررو ساختن وقیح کردن، رام کردن مانوس کردن: برون آرند ماران را زسوراخ بافسون و کنندش رام و گستاخ. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن
فرهنگ لغت هوشیار
به پیچ و تاب در آوردن، پیچیده کردن گردان ساختن: گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم. (فردوسی)، مضطرب ساختنمشوش کردناز غم بتافتن: بفرمود پس تاش بیجان کنند بروبر دل دوده پیچان کنند. (شا. بخ 2294: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوستین کردن
تصویر پوستین کردن
پوستین کسی را. او را رسوا کردن مفتضح کردن ویرا بد گویی او کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستان دادن
تصویر پستان دادن
شیر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستایی کردن
تصویر پستایی کردن
پس انداز کردن ذخیره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب کردن روی (رخساره) روی سرخ کردن و شادمان شدن ازچیزی. دور افکندن انداختن کسی یا چیزی را از بالا بپایین یا از جایی بجای دیگر: سنگی پرت کرد، تبعید کردن بجای دور اعزام داشتن، فکر کسی را منصرف کردن از اصل قضیه. یا پرت کردن حواس کسی. فکر و حواس کسی را از اصل موضوع منصرف کردن و بموضوع دیگر معطوف ساختن او را باشتباه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالان کردن
تصویر پالان کردن
پالان بر پشت ستور نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاد کردن
تصویر استاد کردن
ماهرکردن بدرجه استادی رسانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
Chuck, Dart, Fling, Hurl, Lob, Pitch, Throw, Toss
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
Disguise, Camouflage, Conceal, Hide, Stash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camoufler, dissimuler, déguiser, cacher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
jeter, lancer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
werfen, schleudern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
tarnen, verbergen, verkleiden, verstecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
кидати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
маскувати , приховувати , ховати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
rzucać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
maskować, ukrywać, przebrać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
扔 , 投掷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
伪装 , 隐藏 , 藏匿
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camuflar, esconder, disfarçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
lançar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
lanciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camuffare, nascondere, travestire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
lanzar, tirar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
camuflar, ocultar, disfrazar, esconder
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
маскировать , скрывать , прятать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرتاب کردن
تصویر پرتاب کردن
бросать , метать , бросать
دیکشنری فارسی به روسی